معنی فارسی disentitled

B2

احساس اینکه حقوق یا مزایای شما از شما گرفته شده است.

Feeling as though one has been deprived of rights or privileges.

verb
معنی(verb):

To deprive of title, right or claim.

example
معنی(example):

او پس از اینکه توافق به صورت ناعادلانه تغییر کرد، احساس بی‌حقوقی کرد.

مثال:

She felt disentitled after the agreement was changed unfairly.

معنی(example):

بی‌حقوقی می‌تواند میان اعضای تیم ناامیدی ایجاد کند.

مثال:

Being disentitled can create frustration among team members.

معنی فارسی کلمه disentitled

: معنی disentitled به فارسی

احساس اینکه حقوق یا مزایای شما از شما گرفته شده است.