معنی فارسی disenvelop

B1

از یک لایه یا پوشش آزاد کردن.

To unwrap or remove something from a covering or envelope.

example
معنی(example):

زمان آن بود که هدیه ظریف را از پوشش جدا کنم.

مثال:

It was time to disenvelop the fragile gift.

معنی(example):

باید بسته را با احتیاط باز کنید تا آسیبی نبیند.

مثال:

You should disenvelop the package carefully to avoid damage.

معنی فارسی کلمه disenvelop

: معنی disenvelop به فارسی

از یک لایه یا پوشش آزاد کردن.