معنی فارسی disharmonising
B1ناهمهنگ کردن، به وجود آوردن عدم توافق یا هماهنگی.
Causing a lack of harmony or agreement.
- VERB
example
معنی(example):
عناصر ناهمهنگ در طراحی آن را کمتر جذاب کرد.
مثال:
The disharmonising elements in the design made it less appealing.
معنی(example):
آنها بر روی عوامل ناهمهنگ در بحث خود تمرکز کردند.
مثال:
They focused on disharmonising factors in their discussion.
معنی فارسی کلمه disharmonising
:
ناهمهنگ کردن، به وجود آوردن عدم توافق یا هماهنگی.