معنی فارسی disharmonise

B1

ناهمهنگ کردن، باعث ایجاد عدم توافق یا هماهنگی شدن.

To cause to lack harmony or agreement.

example
معنی(example):

سیاست جدید ممکن است روند کار تیم را ناهمهنگ کند.

مثال:

The new policy may disharmonise the team's workflow.

معنی(example):

باید از اقداماتی که می‌تواند روابط ما را ناهمهنگ کند، پرهیز کنیم.

مثال:

We must avoid actions that could disharmonise our relationships.

معنی فارسی کلمه disharmonise

: معنی disharmonise به فارسی

ناهمهنگ کردن، باعث ایجاد عدم توافق یا هماهنگی شدن.