معنی فارسی disharmonious

B1

ناهمهنگ، عدم توافق یا تفاوت در صدا یا احساس بین چیزها.

Characterized by a lack of harmony or agreement.

example
معنی(example):

صدای ناهمهنگ سازها باعث شد که نتوانیم از موسیقی لذت ببریم.

مثال:

The disharmonious sounds of the instruments made it hard to enjoy the music.

معنی(example):

روابط ناهمهنگ آنها منجر به مشاجرات مداوم شد.

مثال:

Their disharmonious relationship led to constant arguments.

معنی فارسی کلمه disharmonious

: معنی disharmonious به فارسی

ناهمهنگ، عدم توافق یا تفاوت در صدا یا احساس بین چیزها.