معنی فارسی disheathing
B1بیرون آوردن شیء، به ویژه سلاح، از پوشش یا غلافش.
The act of drawing a sword or knife from its sheath.
- VERB
example
معنی(example):
او در حال بیرون آوردن شمشیرش برای آماده شدن برای دوئل بود.
مثال:
He was disheathing his sword in preparation for the duel.
معنی(example):
شوالیه در حال بیرون آوردن سلاحش بود هنگامی که به دشمن نزدیک میشد.
مثال:
The knight was disheathing his weapon as he approached the enemy.
معنی فارسی کلمه disheathing
:
بیرون آوردن شیء، به ویژه سلاح، از پوشش یا غلافش.