معنی فارسی dishevelments

B1

درهم و برهمی، بی‌نظمی یا ناهماهنگی در ظاهر یا وضعیت یک شیء یا محیط.

The state of being untidy or disordered.

example
معنی(example):

موهای او بعد از اینکه باد از آن گذشت درهم و برهم بود.

مثال:

Her hair was in dishevelments after the wind blew through it.

معنی(example):

اتاق بعد از مهمانی درهم و برهم باقی ماند.

مثال:

The room was left in dishevelments after the party.

معنی فارسی کلمه dishevelments

: معنی dishevelments به فارسی

درهم و برهمی، بی‌نظمی یا ناهماهنگی در ظاهر یا وضعیت یک شیء یا محیط.