معنی فارسی dishevely

B1

به صورت نامرتب، اغلب به شیوه‌ای که نشان‌دهنده عصبانیت یا بی‌توجهی باشد.

In a messy or disordered manner.

example
معنی(example):

موی او به صورت نامرتب حالت داده شده بود که ظاهری غیررسمی به او می‌داد.

مثال:

His hair was styled dishevely, giving him a casual look.

معنی(example):

او به طرز نامنظم در پارک قدم می‌زد.

مثال:

She walked dishevely through the park.

معنی فارسی کلمه dishevely

: معنی dishevely به فارسی

به صورت نامرتب، اغلب به شیوه‌ای که نشان‌دهنده عصبانیت یا بی‌توجهی باشد.