معنی فارسی disintegrative
B1تجزیهگر به وضعیتی اشاره دارد که در آن یک شیء یا ماده به قطعات کوچکتر تقسیم میشود.
Causing something to break apart or disintegrate.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
فرآیند تجزیهگر باعث فروریختن ساختمان قدیمی شد.
مثال:
The disintegrative process caused the old building to collapse.
معنی(example):
نیروهای تجزیهگر در طبیعت میتوانند به فرسایش سنگها منجر شوند.
مثال:
Disintegrative forces in nature can lead to the breakdown of rocks.
معنی فارسی کلمه disintegrative
:
تجزیهگر به وضعیتی اشاره دارد که در آن یک شیء یا ماده به قطعات کوچکتر تقسیم میشود.