معنی فارسی dislimning

B1

عمل محو کردن یا مبهم کردن لبه‌ها یا جزئیات یک اثر.

The act of blurring or softening the edges or details of a work.

example
معنی(example):

هنرمند لبه‌های کارش را محو می‌کرد تا عمق ایجاد کند.

مثال:

The artist was dislimning the edges of her work to create depth.

معنی(example):

محو کردن جزئیات اجازه می‌دهد تا تفسیر انتزاعی‌تری انجام شود.

مثال:

Dislimning the details allowed for a more abstract interpretation.

معنی فارسی کلمه dislimning

: معنی dislimning به فارسی

عمل محو کردن یا مبهم کردن لبه‌ها یا جزئیات یک اثر.