معنی فارسی dislimned

B1

ویژگی‌هایی که در اثر محو شدن، وضوح خود را از دست داده‌اند.

Features that have lost their clarity due to being blurred or softened.

example
معنی(example):

منظر محو شده بود و کیفیتی شبیه رویا به آن بخشیده بود.

مثال:

The landscape was dislimned, giving it a dreamlike quality.

معنی(example):

ویژگی‌های محو شده مجسمه اثری افسانه‌ای ایجاد کرده بود.

مثال:

The dislimned features of the sculpture created an ethereal effect.

معنی فارسی کلمه dislimned

: معنی dislimned به فارسی

ویژگی‌هایی که در اثر محو شدن، وضوح خود را از دست داده‌اند.