معنی فارسی dislimb

B1

احساس قطع ارتباط یا عدم کنترل با یکی از اعضای بدن.

A state in which a person feels disconnected from their limb.

example
معنی(example):

پس از حادثه، او احساس عدم ارتباط با اعضای بدنش را داشت.

مثال:

After the accident, he experienced a feeling of dislimb.

معنی(example):

آن ورزشکار مصدومیتش را به عنوان یک تجربه عدم ارتباط توصیف کرد.

مثال:

The athlete described his injury as a dislimb experience.

معنی فارسی کلمه dislimb

: معنی dislimb به فارسی

احساس قطع ارتباط یا عدم کنترل با یکی از اعضای بدن.