معنی فارسی dislocatedly

B1

به طور جابجا شده به وضعیتی اشاره دارد که در آن اجسام یا اعضای بدن به درستی در محل خود قرار ندارند.

In a dislocated, unnatural position.

example
معنی(example):

او پس از تصادف به طور جابجا شده قدم زد.

مثال:

He walked dislocatedly after the accident.

معنی(example):

اشیاء در موقعیت جابجا شده به سختی قابل دسترسی بودند.

مثال:

The dislocatedly positioned objects were hard to reach.

معنی فارسی کلمه dislocatedly

: معنی dislocatedly به فارسی

به طور جابجا شده به وضعیتی اشاره دارد که در آن اجسام یا اعضای بدن به درستی در محل خود قرار ندارند.