معنی فارسی dislocator

B1

جایی که الگوی یک عضو از محل خود جابجا می‌شود و نیاز به درمان دارد.

One that dislocates; often refers to an injury or condition.

example
معنی(example):

زخم‌ها می‌توانند به جابجایی در ورزش‌های مختلف منجر شوند.

مثال:

Injuries can lead to dislocators in various sports.

معنی(example):

درک جابجایی‌کننده برای درمان بسیار مهم است.

مثال:

Understanding a dislocator is crucial for treatment.

معنی فارسی کلمه dislocator

: معنی dislocator به فارسی

جایی که الگوی یک عضو از محل خود جابجا می‌شود و نیاز به درمان دارد.