معنی فارسی disoccupied

B1

وضعیتی که در آن یک مکان یا فضا خالی و بدون ساکن است.

Having been vacated or left unoccupied.

example
معنی(example):

ساختمان به مدت چندین ماه پس از ترک مستاجران خالی ماند.

مثال:

The building remained disoccupied for several months after the tenants left.

معنی(example):

مزارع خالی سرانجام برای کاشت جدید آماده بودند.

مثال:

The disoccupied fields were finally ready for new planting.

معنی فارسی کلمه disoccupied

: معنی disoccupied به فارسی

وضعیتی که در آن یک مکان یا فضا خالی و بدون ساکن است.