معنی فارسی dispassioned
C1حالت یا نگرش بیاحساس و منطقی در مواجهه با مسائل.
Free from passion; having a calm and rational perspective.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او روایت بیاحساسی از رویداد ارائه داد.
مثال:
He gave a dispassioned account of the event.
معنی(example):
رویکرد بیاحساس کمک کرد تا حقایق روشن شود.
مثال:
The dispassioned approach helped clarify the facts.
معنی فارسی کلمه dispassioned
:
حالت یا نگرش بیاحساس و منطقی در مواجهه با مسائل.