معنی فارسی dispassion

B2

عدم نمایش احساسات و هیجانات، منطقی و بی‌طرفانه برخورد کردن.

Lack of strong emotion or enthusiasm; objectivity.

example
معنی(example):

عدم هیجان او در تصمیم‌گیری همه را تحت تأثیر قرار داد.

مثال:

Her dispassion in decision-making impressed everyone.

معنی(example):

عدم هیجان اغلب در محیط‌های حرفه‌ای لازم است.

مثال:

Dispassion is often needed in professional environments.

معنی فارسی کلمه dispassion

: معنی dispassion به فارسی

عدم نمایش احساسات و هیجانات، منطقی و بی‌طرفانه برخورد کردن.