معنی فارسی dispathy

B1

نارضایتی، احساس ناخوشنودی یا بی‌احساسی نسبت به یک موضوع یا وضعیت.

A feeling of displeasure or indifference towards a certain situation.

example
معنی(example):

او در حین جلسه و وقتی که در مورد کاهش بودجه صحبت می‌کرد، نارضایتی خود را بیان کرد.

مثال:

She expressed her dispathy during the meeting when discussing budget cuts.

معنی(example):

نارضایتی او نسبت به وضعیت در لحنش مشهود بود.

مثال:

His dispathy towards the situation was evident in his tone.

معنی فارسی کلمه dispathy

: معنی dispathy به فارسی

نارضایتی، احساس ناخوشنودی یا بی‌احساسی نسبت به یک موضوع یا وضعیت.