معنی فارسی dispell

B2

از بین بردن، نابود کردن یا ریشه‌کن کردن یک احساس یا باور منفی.

To drive away or eliminate something, especially fears or doubts.

example
معنی(example):

معلم سعی کرد ترس‌های دانش‌آموزان را از بین ببرد.

مثال:

The teacher tried to dispell the students' fears.

معنی(example):

او امیدوار بود شایعات درباره خود را از بین ببرد.

مثال:

She hoped to dispell the rumors about her.

معنی فارسی کلمه dispell

: معنی dispell به فارسی

از بین بردن، نابود کردن یا ریشه‌کن کردن یک احساس یا باور منفی.