معنی فارسی dispersoid

B1

ذرات یا ساختارهایی که در یک زمینه دیگر پخش شده‌اند، معمولاً در اطراف خود ذراتی دیگر را دارند.

A type of particle or structure that is dispersed in another medium.

example
معنی(example):

محقق یک پخش‌شدگی در نمونه یافت.

مثال:

The researcher found a dispersoid in the sample.

معنی(example):

پخش‌شدگی‌ها در علم مواد اهمیت دارند.

مثال:

Dispersoids are important in materials science.

معنی فارسی کلمه dispersoid

: معنی dispersoid به فارسی

ذرات یا ساختارهایی که در یک زمینه دیگر پخش شده‌اند، معمولاً در اطراف خود ذراتی دیگر را دارند.