معنی فارسی dispersively
B1به معنای پخش شدن یا انتشار به طور غیر یکنواخت، معمولاً در زمینههای علمی مانند فیزیک یا شیمی استفاده میشود.
In a manner that causes something to spread out or scatter.
- ADVERB
example
معنی(example):
نور به طور پراکنده از طریق منشور پخش شد.
مثال:
The light dispersed dispersively through the prism.
معنی(example):
مواد شیمیایی به طور پراکنده در محلول پخش شدند.
مثال:
The chemicals dispersed dispersively in the solution.
معنی فارسی کلمه dispersively
:
به معنای پخش شدن یا انتشار به طور غیر یکنواخت، معمولاً در زمینههای علمی مانند فیزیک یا شیمی استفاده میشود.