معنی فارسی dispraisingly

B1

به شیوه‌ای که انتقاد یا نارضایتی را بیان کند.

In a manner that expresses criticism.

example
معنی(example):

او به طور انتقادی درباره مدیریت پروژه صحبت کرد.

مثال:

He spoke dispraisingly about the project’s management.

معنی(example):

گزارش به‌صورت انتقادی در مورد سیاست جدید نوشته شده بود.

مثال:

The report was written dispraisingly concerning the new policy.

معنی فارسی کلمه dispraisingly

: معنی dispraisingly به فارسی

به شیوه‌ای که انتقاد یا نارضایتی را بیان کند.