معنی فارسی disrespondency
B1عدم پاسخگویی، عدم واکنش به موقع و مناسب به یک وضعیت یا پرسش.
The quality of not responding adequately or at all in a situation where a response is expected.
- NOUN
example
معنی(example):
عدم پاسخگویی او در مواجهه با انتقادها شگفتانگیز بود.
مثال:
His disrespondency in the face of criticism was surprising.
معنی(example):
عدم پاسخگویی در طول جلسه منجر به سردرگمی شد.
مثال:
The disrespondency during the meeting led to confusion.
معنی فارسی کلمه disrespondency
:
عدم پاسخگویی، عدم واکنش به موقع و مناسب به یک وضعیت یا پرسش.