معنی فارسی disring

B1

خارج کردن چیزی از حلقه یا ساختار خاص، به ویژه در هنر یا موزه‌ها.

To remove something from a surround or support that it is typically displayed in.

example
معنی(example):

او تصمیم گرفت که زنگ قدیمی را از نمایش خارج کند.

مثال:

He decided to disring the old bell from its display.

معنی(example):

خارج کردن اثر هنری از قاب میتواند تفسیر آن را تغییر دهد.

مثال:

Disring the artwork can change its interpretation.

معنی فارسی کلمه disring

: معنی disring به فارسی

خارج کردن چیزی از حلقه یا ساختار خاص، به ویژه در هنر یا موزه‌ها.