معنی فارسی dissentism

B1

مخالفت یا نارضایتی به عنوان یک فلسفه یا نظریه.

The philosophy or practice of expressing dissent or disagreement.

example
معنی(example):

دسلنشینی معمولاً به عنوان بخشی ضروری از یک دموکراسی سالم دیده می‌شود.

مثال:

Dissentism is often seen as a necessary part of a healthy democracy.

معنی(example):

افزایش نارضایتی اجتماعی می‌تواند به تغییرات قابل توجهی منجر شود.

مثال:

The rise of dissentism in society can lead to significant changes.

معنی فارسی کلمه dissentism

: معنی dissentism به فارسی

مخالفت یا نارضایتی به عنوان یک فلسفه یا نظریه.