معنی فارسی dissimilation
B2پدیدهای در زبانشناسی که در آن یکی از صداها بهگونهای تغییر میکند که صداهای دیگر مشخصتر شوند.
A process by which one of two similar sounds in a word becomes less like the other.
- NOUN
example
معنی(example):
از هم گسیختگی زمانی اتفاق میافتد که یک صدا برای واضحتر کردن صدای دیگری تغییر میکند.
مثال:
Dissimilation occurs when one sound changes to make another sound more distinct.
معنی(example):
نظریه از هم گسیختگی در واجشناسی بسیار مهم است.
مثال:
The theory of dissimilation is crucial in phonetics.
معنی فارسی کلمه dissimilation
:
پدیدهای در زبانشناسی که در آن یکی از صداها بهگونهای تغییر میکند که صداهای دیگر مشخصتر شوند.