معنی فارسی dissocialize
B1جدایی از زندگی اجتماعی و روابط با دیگران.
To withdraw from social interactions or relationships.
- VERB
example
معنی(example):
او احساس کرد که باید خود را از روابط سمی جدا کند.
مثال:
He felt the need to dissocialize himself from toxic relationships.
معنی(example):
آنها تصمیم گرفتند برای مدتی از اجتماعی شدن دور شوند تا بر بهبود خود تمرکز کنند.
مثال:
They decided to dissocialize for a while to focus on self-improvement.
معنی فارسی کلمه dissocialize
:
جدایی از زندگی اجتماعی و روابط با دیگران.