معنی فارسی dissociality

B2

حالت یا ویژگی عدم تمایل یا توانایی برای برقراری ارتباط اجتماعی.

The quality or state of being dissocial; lack of social interaction.

example
معنی(example):

غیر اجتماعی بودن گاهی نتیجه‌ای از آسیب‌های گذشته است.

مثال:

Dissociality can sometimes be a result of past trauma.

معنی(example):

غیر اجتماعی بودن مشاهده شده در کودک نگرانی‌هایی را در میان معلمان ایجاد کرد.

مثال:

The dissociality observed in the child raised concerns among the teachers.

معنی فارسی کلمه dissociality

: معنی dissociality به فارسی

حالت یا ویژگی عدم تمایل یا توانایی برای برقراری ارتباط اجتماعی.