معنی فارسی dissociably

B1

به صورت جداگانه یا به طوری که منفک باشد.

In a manner that allows for dissociation or separation.

example
معنی(example):

برخی خاطرات می‌توانند در طول درمان به طور جداگانه به یاد آورده شوند.

مثال:

Certain memories can be dissociably recalled during therapy.

معنی(example):

احساسات ممکن است از تجربیات آسیب‌زا به طور جداگانه بروز کنند.

مثال:

Emotions may dissociably emerge from traumatic experiences.

معنی فارسی کلمه dissociably

: معنی dissociably به فارسی

به صورت جداگانه یا به طوری که منفک باشد.