معنی فارسی dissolvative
B2حلکننده، عاملی که باعث حل شدن یک ماده در مایع میشود.
Referring to a substance that causes dissolution.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
شیمیدان از یک عامل حلکننده برای تجزیه ترکیب استفاده کرد.
مثال:
The chemist used a dissolvative agent to break down the compound.
معنی(example):
برخی از مواد حلکننده میتوانند به فرآیندهای نظافتی کمک کنند.
مثال:
Certain dissolvative materials can aid in cleaning processes.
معنی فارسی کلمه dissolvative
:
حلکننده، عاملی که باعث حل شدن یک ماده در مایع میشود.