معنی فارسی dissolvingly
B1به طور حل شونده، روشی برای توصیف حل شدن یا مخلوط شدن.
In a manner that involves dissolving.
- ADVERB
example
معنی(example):
شکر به آرامی در چای حل شد و طعم شیرینی ایجاد کرد.
مثال:
The sugar dissolved dissolvingly in the tea, creating a sweet flavor.
معنی(example):
جوهر به آرامی در آب مخلوط شد.
مثال:
The ink mixed dissolvingly in the water.
معنی فارسی کلمه dissolvingly
:
به طور حل شونده، روشی برای توصیف حل شدن یا مخلوط شدن.