معنی فارسی dissoul

B1

از بین بردن یا محو کردن، به ویژه برای ایجاد تغییر.

To dissolve or eliminate, often used in a metaphorical sense.

example
معنی(example):

هنرمند می‌خواست مرزهای بین سبک‌های مختلف را از بین ببرد.

مثال:

The artist wanted to dissoul the boundaries between different styles.

معنی(example):

از بین بردن هنجارهای سنتی می‌تواند به نوآوری منجر شود.

مثال:

To dissoul traditional norms can lead to innovation.

معنی فارسی کلمه dissoul

: معنی dissoul به فارسی

از بین بردن یا محو کردن، به ویژه برای ایجاد تغییر.