معنی فارسی dissonate
B1نامتعارف بودن یا ترکیب نشدن به گونهای که با یکدیگر هماهنگ نباشند.
To produce discordant sounds; to lack harmony or agreement.
- VERB
example
معنی(example):
صداها بیشتر به صورت نامتعارف بودند تا هماهنگ.
مثال:
The voices seemed to dissonate rather than harmonize.
معنی(example):
رنگها میتوانند به صورت نامتعارف باشند و تنش را در یک نقاشی ایجاد کنند.
مثال:
Colors can dissonate, creating tension in a painting.
معنی فارسی کلمه dissonate
:
نامتعارف بودن یا ترکیب نشدن به گونهای که با یکدیگر هماهنگ نباشند.