معنی فارسی dissonantly
B1به طور نامتعارف، به شکلی که در آن هماهنگی یا توافق وجود ندارد، به ویژه در موسیقی.
In a manner that is discordant or lacking harmony; often used in reference to sound or music.
- ADVERB
example
معنی(example):
موسیقی به طور نامتعارف نواخته شد و فضایی نا آرام ایجاد کرد.
مثال:
The music played dissonantly, creating an unsettling atmosphere.
معنی(example):
آنها به طور نامتعارف صحبت کردند و موجب سردرگمی شنوندگان شدند.
مثال:
They spoke dissonantly, causing confusion amongst the listeners.
معنی فارسی کلمه dissonantly
:
به طور نامتعارف، به شکلی که در آن هماهنگی یا توافق وجود ندارد، به ویژه در موسیقی.