معنی فارسی distally

B1

به‌سمت دورتر از مرکز، به مناطق دور از مرکز بدن نسبت داده می‌شود.

Toward a point located away from the center or median line.

example
معنی(example):

عصب‌ها از نخاع به‌صورت دورتر از مرکز می‌دوند.

مثال:

The nerves run distally from the spinal cord.

معنی(example):

در این زمینه، خون به‌صورت دورتر به سمت نوک انگشتان می‌رسد.

مثال:

In this context, the blood flows distally towards the fingertips.

معنی فارسی کلمه distally

: معنی distally به فارسی

به‌سمت دورتر از مرکز، به مناطق دور از مرکز بدن نسبت داده می‌شود.