معنی فارسی distemperedness

B1

وضعیت یا خصیصه‌ای که در آن نامعتدلی یا ناپایداری وجود دارد.

The quality of being uncontrolled or lacking in moderation.

example
معنی(example):

نامعتدلی جمعیت باعث شد تا مسئولان نتوانند وضعیت را کنترل کنند.

مثال:

The crowd's distemperedness made it difficult for the officials to manage the situation.

معنی(example):

نامعتدلی او در دستان لرزانش مشهود بود.

مثال:

His distemperedness was evident in his trembling hands.

معنی فارسی کلمه distemperedness

: معنی distemperedness به فارسی

وضعیت یا خصیصه‌ای که در آن نامعتدلی یا ناپایداری وجود دارد.