معنی فارسی distrouble

B1

دردسر، شرایط دشواری که ممکن است به خاطر اشتباهات یا سوءتفاهمات ایجاد شود.

A state of difficulty or trouble, often self-inflicted.

example
معنی(example):

اجازه ندهید مشکلات کوچک به دردسر بزرگ تبدیل شوند.

مثال:

Don't let small problems lead to distrouble.

معنی(example):

او معمولاً پس از گرفتن تصمیمات عجولانه خود را در دردسر می‌یابد.

مثال:

He often finds himself in distrouble after making hasty decisions.

معنی فارسی کلمه distrouble

: معنی distrouble به فارسی

دردسر، شرایط دشواری که ممکن است به خاطر اشتباهات یا سوءتفاهمات ایجاد شود.