معنی فارسی disworth
B1احساس کمی یا عدم ارزش در یک زمینه خاص.
Feeling of insignificance or worthlessness in a specific context.
- NOUN
example
معنی(example):
بیارزشی او باعث عدم وجود فرصتها شد.
مثال:
His disworth led to a lack of opportunities.
معنی(example):
در جامعه، بیارزشی او تحمل نشد.
مثال:
In the community, his disworth was not tolerated.
معنی فارسی کلمه disworth
:
احساس کمی یا عدم ارزش در یک زمینه خاص.