معنی فارسی divagatory

B2

مربوط به انحراف یا گمراهی در موضوع یا مسیر، غالباً با معنای منفی به کار می‌رود.

Having the quality of wandering off the topic; meandering.

example
معنی(example):

نظرات انحرافی او دنبال کردنشان دشوار بود.

مثال:

His divagatory remarks were hard to follow.

معنی(example):

سبک انحرافی سخنران ارائه را گیج‌کننده کرد.

مثال:

The speaker's divagatory style made the presentation confusing.

معنی فارسی کلمه divagatory

: معنی divagatory به فارسی

مربوط به انحراف یا گمراهی در موضوع یا مسیر، غالباً با معنای منفی به کار می‌رود.