معنی فارسی dividedly
B1به صورت جداگانه یا به طور پراکنده.
In a manner that is divided or separated.
- ADVERB
example
معنی(example):
تیم به طور جداگانه کار کرد تا پروژه را به موقع تمام کند.
مثال:
The team worked dividedly to finish the project on time.
معنی(example):
آنها به موضوع به صورت جداگانه پرداختند و هر عضو جنبه متفاوتی را بر عهده گرفت.
مثال:
They addressed the issue dividedly, with each member taking a different aspect.
معنی فارسی کلمه dividedly
:
به صورت جداگانه یا به طور پراکنده.