معنی فارسی dividableness
B1قابلیت تقسیم، خاصیتی که به چیزی اجازه میدهد به قسمتهای جداگانه تقسیم شود.
The quality of being able to be divided.
- NOUN
example
معنی(example):
قابل تقسیم بودن پروژه اجازه میدهد که منابع به طور منعطف مدیریت شوند.
مثال:
The dividableness of the project allows for flexible resources.
معنی(example):
درک قابلیت تقسیم وظایف میتواند کارایی را بهبود بخشد.
مثال:
Understanding the dividableness of tasks can improve efficiency.
معنی فارسی کلمه dividableness
:
قابلیت تقسیم، خاصیتی که به چیزی اجازه میدهد به قسمتهای جداگانه تقسیم شود.