معنی فارسی divisory

B1

تقسیم‌کننده، به نوعی سیاست یا رویکرد اشاره دارد که باعث جدایی افراد یا گروه‌ها می‌شود.

Related to or causing division; partitioning.

example
معنی(example):

سیاست‌های تقسیم‌کننده به منظور کاهش درگیری طراحی شده بودند.

مثال:

The divisory policies were aimed at reducing conflict.

معنی(example):

یک رویکرد تقسیم‌کننده به حکمرانی می‌تواند موانعی ایجاد کند.

مثال:

A divisory approach to governance can create barriers.

معنی فارسی کلمه divisory

: معنی divisory به فارسی

تقسیم‌کننده، به نوعی سیاست یا رویکرد اشاره دارد که باعث جدایی افراد یا گروه‌ها می‌شود.