معنی فارسی divulsion

B1

عمل جداسازی و جدا کردن بافت به طور کلی.

The act or process of separating or rend tissues.

example
معنی(example):

جدا شدن عضله برای این فرآیند ضروری بود.

مثال:

The divulsion of the muscle was necessary for the procedure.

معنی(example):

جداسازی معمولاً برای کاهش فشار روی اعصاب استفاده می‌شود.

مثال:

Divulsion is often used to relieve pressure on the nerves.

معنی فارسی کلمه divulsion

: معنی divulsion به فارسی

عمل جداسازی و جدا کردن بافت به طور کلی.