معنی فارسی dof
B1شکل نادرست یا غیررسمی فعل 'do' در برخی گویشها.
An informal or slang variation of the verb 'do'.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Stupid; thick.
example
معنی(example):
او دوباره آن را انجام خواهد داد اگر وقت داشته باشد.
مثال:
He'll dof it again if he has time.
معنی(example):
او همیشه کارهای خانهاش را بعد از مدرسه انجام میدهد.
مثال:
She always dof her chores after school.
معنی فارسی کلمه dof
:
شکل نادرست یا غیررسمی فعل 'do' در برخی گویشها.