معنی فارسی dormantly

B1

به معنای حالت خواب، به حالتی اشاره دارد که در آن چیزی در حالت غیرفعال یا بی‌حرکت است.

In a state of inactivity or rest.

example
معنی(example):

گیاه در طول ماه‌های زمستان به صورت خوابیده باقی‌ماند.

مثال:

The plant lay dormantly during the winter months.

معنی(example):

این پروژه به‌صورت خوابیده منتظر تأمین اعتبار مانده است.

مثال:

The project has been dormantly waiting for funding.

معنی فارسی کلمه dormantly

: معنی dormantly به فارسی

به معنای حالت خواب، به حالتی اشاره دارد که در آن چیزی در حالت غیرفعال یا بی‌حرکت است.