معنی فارسی downfalling

B1

روند افت یا سقوط، چه در یک موقعیت، چه در یک سیستم یا فرد.

The process of declining or falling down from a position of power or success.

example
معنی(example):

امپراتوری در طول سال‌های بسیاری با سقوط مواجه شد.

مثال:

The empire faced its downfalling over many years.

معنی(example):

سقوط او بعد از رسوایی سریع بود.

مثال:

His downfalling was swift after the scandal.

معنی فارسی کلمه downfalling

: معنی downfalling به فارسی

روند افت یا سقوط، چه در یک موقعیت، چه در یک سیستم یا فرد.