معنی فارسی downweigh

B1

کم کردن یا کم‌اهمیت کردن چیزی در مقایسه با دیگر موارد.

To diminish the importance or value of something.

example
معنی(example):

ما نیاز داریم که اهمیت مسائل جزئی را کمتر کنیم.

مثال:

We need to downweigh the importance of minor issues.

معنی(example):

کارشناسان پیشنهاد می‌کنند که تعصبات شخصی را در تصمیم‌گیری کمتر کنیم.

مثال:

Experts suggest to downweigh personal biases in decision-making.

معنی فارسی کلمه downweigh

: معنی downweigh به فارسی

کم کردن یا کم‌اهمیت کردن چیزی در مقایسه با دیگر موارد.