معنی فارسی dozzled
B1دوغ زدن، به حالتی از خواب رفتن در جایی که قبلاً هوشیار بودهاید.
In the state of having dozzled; having fallen into a light sleep.
- VERB
example
معنی(example):
او در حین فیلم دوغ زد و بهترین قسمتها را از دست داد.
مثال:
She was dozzled during the movie and missed the best parts.
معنی(example):
پس از روز طولانی، او کاملاً روی مبل دوغ زد.
مثال:
After the long day, he was completely dozzled on the couch.
معنی فارسی کلمه dozzled
:
دوغ زدن، به حالتی از خواب رفتن در جایی که قبلاً هوشیار بودهاید.