معنی فارسی drably

B1

به طور ساده، کسل‌کننده و بدون جذابیت.

In a dull, uninteresting manner; lacking brightness or variety.

example
معنی(example):

او برای آن مناسبت به طور ساده و بی‌روح لباس پوشید.

مثال:

She dressed drably for the occasion.

معنی(example):

اتاق به طرز ساده و بی‌روح تزئین شده بود و رنگی نداشت.

مثال:

The room was decorated drably, lacking color.

معنی فارسی کلمه drably

: معنی drably به فارسی

به طور ساده، کسل‌کننده و بدون جذابیت.