معنی فارسی drabness
B1بیروحی و یکنواختی، حالتی که در آن جذابیت یا رنگی وجود ندارد.
The state of being dull, lacking brightness or variety.
- NOUN
example
معنی(example):
کسلکنندگی مناظر ناامیدکننده بود.
مثال:
The drabness of the scenery was disappointing.
معنی(example):
او احساس کرد که بیروحی محیط اطرافش او را سنگین کرده است.
مثال:
She felt the drabness of her surroundings weighed her down.
معنی فارسی کلمه drabness
:
بیروحی و یکنواختی، حالتی که در آن جذابیت یا رنگی وجود ندارد.